اگر همه باورهايت را قرباني کني، ميتواني همه چيز داشته باشي.
کيهرين دمون يک مرد تحت تعقيب بود. چون سنگ اسارت را نابود کرده و ديوها را از بند رها کرده بود، از خشم تمام امپراتوري ميگريخت. در تلاش براي فرار، سر راه ژانل ترانون، زن مرموز ژوراتي قرار گرفت که ادعا ميکند کيهرين را ميشناسد.
تقاضاي ژانل براي کمک، کيهرين را در مقابل همه نوع خطر قرار ميدهد. يک شورش مخفي، اژدهايي با قابليت نابودي يک شهر و دشمن ديرينه کيهرين که کسي نيست جز رلوس وار جادوگر.