فرودستها بيقرارند.
ساليانِ سال، سکوت کرده بودند و در طبقات زيرينِ دژ سخت کار ميکردند. اما حالا ميخواستند که صدايشان شنيده شود... تال و ميلا هم ديگر در سفرشان براي يافتن حقيقت دنياهايشان تنها نيستند. دارودستهاي از فرودستهاي شورشي به رهبريِ پسري به نام کلاغ به آن دو پيوسته بودند. آنها رازهاي بسياري دربارهي دژ ميدانند ــ و در شُرُفِ برملا کردن بزرگترين راز هستند.
تاريکي عميقتر ميشود. سايهها قدرتمندتر ميشوند. و تال و ميلا باز هم در معرضِ خطر قرار ميگيرند؛ اما اين بار خطري بزرگتر از هر آنچه تا الان با آن روبهرو شده بودند.